- بغ کردن
- خشمگین نشستن، اخم کردن
معنی بغ کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- بغ کردن
- بغض کردن، اخم کردن، رو ترش کردن
- بغ کردن ((بُ. کَ دَ))
- عبوس شدن، ترشرو شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استشمام
درآغوش گرفتن: (بچه را بغل کرد)
نوسته کردن گلو گیر شدن، دشمنی کردن -1 از غصه و مصیبت و گرفتگی و تاثر گریان و غمگین شدن و بخود فرو رفتن: (طفلک براثر ملامت بغض کرده)، کینه گرفتن
ایستادن، باز ماندن، متوقف شدن، کم کردن، رها کردن
عبوس شدن پژمان و ترشرو بودن چهره در هم کشیدن
گردن کشیدن نافرمانیدن، دست اندازی ستم ستم کردن تعدی کردی تجاوز کردن، نافرمانی کردن یاغی شدن سرکشی کردن عصیان ورزیدن
استشمام
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
کسی را در آغوش گرفتن
بوییدن، بو کشیدن، استشمام
دست از کاری برداشتن و بازایستادن، بسنده کردن
شل و نااستوار کردن
بالا بردن، افراختن
нюхать
riechen
нюхати
wąchać
cheirar
annusare
sentir
ruiken
mencium
सूँघना
להריח
냄새를 맡다