جدول جو
جدول جو

معنی بغ کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بغ کردن
خشمگین نشستن، اخم کردن
تصویری از بغ کردن
تصویر بغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بغ کردن
بغض کردن، اخم کردن، رو ترش کردن
تصویری از بغ کردن
تصویر بغ کردن
فرهنگ فارسی عمید
بغ کردن
((بُ. کَ دَ))
عبوس شدن، ترشرو شدن
تصویری از بغ کردن
تصویر بغ کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
استشمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بغل کردن
تصویر بغل کردن
درآغوش گرفتن: (بچه را بغل کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
نوسته کردن گلو گیر شدن، دشمنی کردن -1 از غصه و مصیبت و گرفتگی و تاثر گریان و غمگین شدن و بخود فرو رفتن: (طفلک براثر ملامت بغض کرده)، کینه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس کردن
تصویر بس کردن
ایستادن، باز ماندن، متوقف شدن، کم کردن، رها کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بق کردن
تصویر بق کردن
عبوس شدن پژمان و ترشرو بودن چهره در هم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گردن کشیدن نافرمانیدن، دست اندازی ستم ستم کردن تعدی کردی تجاوز کردن، نافرمانی کردن یاغی شدن سرکشی کردن عصیان ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
استشمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کردن
تصویر بد کردن
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل کردن
تصویر بغل کردن
کسی را در آغوش گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو کردن
تصویر بو کردن
بوییدن، بو کشیدن، استشمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بس کردن
تصویر بس کردن
دست از کاری برداشتن و بازایستادن، بسنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغ کردن
تصویر لغ کردن
شل و نااستوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس کردن
تصویر بس کردن
((بَ. کَ دَ))
بسنده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بر کردن
تصویر بر کردن
بالا بردن، افراختن
فرهنگ فارسی عمید